سایر خبرها
باهاشون هم مسیر هستم ایشون هم برسونم و برای من حساسیت خانمم منطقی بود که نخواد من یه خانم دیگه رو هر روز برسونم خونشون حتی اگه همکارم باشه، از اون گذشته ایشون برای من پیام های تبریک روز مهندس و مرد با کلی قلب و گل و ایموجی بوسه می فرستاد که به نظرم لزومی نداره به عنوان یه همکار چنین ابراز محبتی! خلاصه با مشورت همسرم تصمیم گرفتم از اون کار بیرون بیام چون همون طور که گفتم رفتارهاشون برای من منطقی ...
ن کن ولی یوسف این کار رو نکرد. به من گفتند به خمینی توهین کن. گفتم: هیچ وقت چنین کاری نمی کنم. گفتند: بچه ات را می کشیم، باز هم قبول نکردم. پسرم یوسف رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند. شکمش را پاره کردند و جگرش را در آوردند. گفتند: به خمینی توهین کن، باز هم گفتم: نه گفتند: کاری می کنیم که از غصه دق کنی! من رو با جن ...
. میگه نیم ساعت دیگه باید سر صحنۀ تو باشه. یه لطفی می کنی یه زنگ بهش بزنی و یه بهانه ای بیاری که کارِتون یه خرده عقب افتاده تا اونم تو جشنِ ستاره باشه؟ - خب معلومه رضا. من اگه می تونستم خودمم می اومدم همین حالا. آتیلا که جای خود داره. - دمت گرم. فقط نگو من بهت زنگ زدم. قسمم داده. ناراحت می شه. آتیلا، در حال رها کردن جشن مهم شادمانی دخترجانش بوده تا سر صحنه بیاید. و ...
... * بازیهای پایانی فصل عیسی تبدیل به مهاجم اول تیم شد. عیسی چه مشخصه ای داشت که باعث شد به سه مهاجم دیگه ترجیح داده بشه؟ عیسی از زمانی که به عضویت پرسپولیس درومد بازی های درخشانی داشت. روحیه جنگندگی و گلزنی ذاتی از اون یک مهاجم قوی ساخته و به نظر من شکارچی بهترین لقب برای عیسی هست. یادم میاد روزهای اول به مربی های خارجی در توصیف عیسی گفتم که اون داخل باکس یک شکارچیه. البته مهدی عبدی و سایر ...
دو مرد با موهای جوگندمی و یک مرد با موهای سیاه جلوی درب ورود مجلس ایستاده اند و آماده خوشامدگویی و تشکر از مهمانان مجلس عزا هستند. به نزد آن ها می روم و عرض تسلیت می گویم و آن ها تشکر می کنند. یکی از آن ها به دیگری با صدای بغض آلود می گوید: "باورم نمی شه دیگر مادرم نمی توانم ببینم" کمی آنجا ایستادم و بعد از حدود نیم ساعت که سر پسران متوفی خلوت شد به سراغ پسر دلتنگ مادر رفتم ...
اعتراض می کرد که در نبود پدر خانواده او مسئولیت بچه ها را برعهده دارد و بهتر است آنها را همراه خود نبرد. اما حاج رضا علی قنبری هم دلش می خواست بچه هایش در راه امام(ره) و انقلاب قدم بردارند: محسن خودش هم کلاسی هایش را جمع می کرد و به تظاهرات و مسجد می برد. یک بار هم به او گفتم شاید خانواده دوستانت راضی نباشند که تو آنها را با خودت ببری. در جوابم گفت که کسی با زور و اجبار مرا همراهی نمی کند و همه با ...
پخش آن اشاره کرده و نوشته است: واقعا برنامه فوق العاده بی کیفیت هستش و اصلا باعث خنده و شادی نمیشه. ارزش دیدن و وقت گذاشتن اصلا نداره و بنظر من اون سوتی هم از قصد بوده چون برنامه زنده که نیست و چندین بار تدوین میشه فقط برای اینکه برنامه سر زبان ها بیفته . همچنین محمد رسولی از دیگر مخاطبان فارس نوشته است: شخصا اسم این برنامه را چهار نفرت انگیز گذاشته ام. متاسفانه برنامه ای بسیار سخیف و ...
.... همان موقع بود که شاعر شدم. انگار در نگاهِ من دخترکِ عاشق پیشهِ پدر، سیل آمده باشد و مرا با خودش برده باشد همان موقع بود که امام را از اشکِ پدرِ جوانم شناختم. بچه که باشی همه چیز بزرگ تر است. حتی قاب عکس پرجذبه امام که هنوز همان جاست. درست وسط طاقچه، بالای سر آینه و شمعدان نونوار بخت پدرومادر جوان دیروزم. من هر صبح به آن قاب سلام کرده بودم؛ دیده بودم پدرم دوستش دارد. مادرم دوستش ...